شهادت عبدالله بن الحسن علیه السلام
کوچکترین دلیر پس از شیرخواره بود طفلی که در سپهر شجاعت ستاره بود هرچـند که اجـازۀ جـنگـاوری نداشت آمـاده بـاش، منـتـظـر یک اشـاره بود از اینکه رفتهاند همه داشت میشکست از اینکه مانده بود دلش پُر شراره بود دستش به دست عمّه و چشمش پی عمو در جست و جوی یافتن راه چاره بود چون دید شاه کشور جانها چنین غریب در حـلـقـۀ محـاصرۀ صد سـواره بود خود را به آستـانۀ جـسـم عـمـو رساند جسمی که زخمهاش فزون از شماره بود عـبـاسوار دسـت به دسـتـان تـیـغ داد و یک سهشعبه در پی ذبحی دوباره بود در قـتـلگـاه ماند تنی که پس از قـتـال تـنـهـا تنِ شبـیـه عـمـو پـاره پـاره بود در خـیـمـهها اگر که نمیرفت شـاهـدِ دعـوا سر کـشیدن یک گـوشـواره بود |